شنیدن خبر مرگ یه جوون همه رو ناراحت میکنه اما از همه بدتر دلیل مرگ ونحوه مرگشه
نحوه مرگ : خودکشی
دلیل : .....
تا آخر بخونی خودت میفهمی
این عجیبه ؟؟ کدوم یکی از اینا عجیبه ؟؟
توی این عالم خیلیا فقیرن اما همه شون که خودکشی نمیکنن . اولش بگم خودکشی یا همون قتل نفس در هر حال مذموم هست . مگه خدا توی قرآنش نگفته هرکسی نفسی را بکشد انگار همه انسانها را کشته است. ولی مگه همون خدا راضیه از کسی که همسایه ش شب سر گرسنه زمین میذاره و اون سیر باشه . نه خداوکیلی راضیه ؟؟؟؟
محله ای هست که همه توش به قولی بالانشینن و همه مایه دارا جمع شدن توش .
چه محله ای !! همه نماز خون و قرآن خون. خانوما هفته ای چند بار دور هم جمع میشن و قرآن میخونن و تفسیر میکنن و نمازی میخونن، البته قاطیش یکمی هم پشت سر این و اون صفحه میذارن و طلاهاشونو به هم نشون میدن ، به جوونای فقیر مردم تهمت دزدی میزنن و....
نمیدونم ؛ خدا بهتر میدونه شایدم قاطی این غیبت و تهمت ها یه قرآنی هم میخونن!!!
اینم نمیدونم که اینا کجای قرآنو میخونن ؟؟ چجوری تفسیر میکنن که هنوز نفهمیدن خدا از "انفاق"هم گفته از از "حال همسایه ت خبر داشته باش هم گفته " از " تهمت بیجا نزن هم گفته" از خیلی چیزای دیگه هم گفته .... ولی نگفته از جانماز آب کشیدن ؛ نگفته از همه ی جوونای نسل سومی رو کافر خوندن ... نگفته والله نگفته
داستان نیست واقعیته ؛
شاید نمونه هاش کم نیستن اما این بار خیلی نزدیک بود :
جنازه ش توی باغ پشت خونه شون پیدا شد بعد از 2 روز .جنازه جوون 20 ساله مردم ...
.. با یه نامه توی جیبش : " پول نداریم برم دانشگاه "
همین ...
همین ....
به همین راحتی ....
آره میدونم خودم می دونم ...ضعیف بود که خودشو کشت ، ضعیف بود که پای مشکلاتش نایستاد و خودشو با آتیش جهنم یه عمر دمساز کرد.
آخه دردش از اینکه که همسایه سمت راستی یه کارخونه دار جانماز آب بکش ؛ سمت چپی یه فئودال که توی همین چند روز هم روضه ی حضرت زهراش با کلی زرق وبرق برپا بود ، روبرویی که ....
خدایا برای همه اینا هم آتیش آماده کردی؟؟؟؟ نه واسه اینکه داشتن و ندادن ، نه به خاطر اینکه به نام تو هر غلطی میخوان میکنن ، بلکه به این خاطر که وقتی چهار تا از هزار تا جنس لوکس توی خونه شون کم شد، فورا انگشت اتهام سمت همین خونواده آبرودار گرفتن ، به جرم فقر... به جرم اینکه مث خودشون با مال مردم خوردن مال جمع نکردن .......
تنها کاری که فعلا از دستم برمیاد :
به خاطر تموم اونایی که واسه ایمانشون ندار شدن و به خاطر تموم اونایی که واسه دارا بودنشون ادعای ایمان دارن میگم:::
اللهم عجل لولیک الفرج
باور کردنش اصلا سخت نبود پیدا شدن پیکر شهید برونسی در ایام فاطمیه میشد حدس زد.
مگه از این کرامات کم دیده بودیم ؟ مگه نبودن سه تا ابولفضلی که روزی پیدا شدن که عملیات تفحص به نام حضرت اباالفضل نامگذاری شده بود ؟ اما این یه حکایت دیگه س ...
روز تولد فرزندش میره دنبال ماما ولی توی راه بچه ها رو میبینه و میرن دنبال یه عملیات و اصلا یادش میره زنش از درد زایمان داشت تلف میشد وقتی برمیگرده خونه بهش میگن اون خانوما اومدن و بچه رو به دنیا آوردن ... تازه یادش میاد واسه چی رفته بود بیرون !!!
کار ی ندارم بچه رو حضرت زهرا به دنیا آورد یانه ؟ کاری ندارم " خاکهای نرم کوشک" پرفروشترین کتاب دفاع مقدس بود که از حکمت عشق بی حدو حصر تو به فاطمه زهرا (س) میگفت .
بازم کاری ندارم توی هر عملیات رمز یا زهرا یادت نمی رفت . با اینم میتونم کنار بیام که توی عملیات بدر در شرق دجله جام شهادت نوشیدی و تا الان اسمتو گذاشته بودن مفقودالاثر....
اما اونی که همه دهانها رو بست این خبر بود: " دیروز بچه های تفحص پیکر شهید عبد الحسین برونسی رو با قرآن و جانماز و مهر و پلاکش پیدا کردن " البته همراه با 12 شهید گمنام ...
درست توی ایام فاطمیه و توی روز شهادت حضرت زهرا (س) در مشهد تشییع می شود.
اما واقعا تو عاشق حضرت زهرا بودی یا حضرت زهرا عاشق تو؟؟؟
از فاطمه اکتفا به نامش نکنید نشناخته توصیف مقامش نکنید
هر کس در او محبت زهرا نیست علامه اگر هست سلامش نکنید
این کوچه را خوب میشناسم. گام به گامش و قدم به قدمش را به یاد دارم. این دیوارهای ترک خورده، این خشتهای بی رمق را بارها و بارها دیدهام.
خوب گوش کن!. این ندای دلانگیز گامهای محمد (صلی الله علیه و آله) نیست که در گوش کهنهی قصههای این کوچه مدام میپیچد؟!
او را ثانیهها میستایند و ذره ذره خاک پهنه هستی به تکرار خاطره قدمهایش نشسته است.
آری ای کوچه! تو هم به یاد داری …
نه تو مثل ذهن تاریخ فراموشکار نیستی .........
.
.
.
من میدانم. اما چرا ساکتی؟
چرا حرف نمیزنی؟
چرا از آن پدر مهربان که هر روز برای دیدن تنها ثمره عمرش، تنها یادگارش و تنها دخترش تو را میپیمود چیزی به زبان نمیآوری؟
مگر صدای او را نمیشنیدی که میگفت: فاطمه پاره تن من است. میدانم تو هم روزی را به شب نرساندی مگر این که او را میدیدی که نگران و مضطرب حال پاره تنش را از تو جویا میشد...
چرا از من روی میگردانی؟
راستی چرا لبهایت را به افسوس میگزی؟
تو هم درست مثل من، زیر لب با خود میگویی که مگر او را مدام به این مردم سفارش نکرده بود؟
مگر نگفته بود که هر کس او را بیازارد مرا آزرده و هر کس رسول خدای را بیازارد، خدای را آزرده است.
اینان چه زود آیات کتاب خدا را فراموش کردند که «آنان که خدا و رسول را به عصیان و مخالفت، آزار و اذیت میکنند خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده و بر آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.»
باز که سکوت کردهای؟
نکند که تو هم نمیخواهی حرفی بزنی؟
کمی دست نگهدار.
صبر کن.
وای خدای من بایست.
این درِ خانه دختر رسول خدا نیست؟
اما چرا؟
چرا نیمه سوز است ؟
اینجا چه خبر بوده؟!
اینان چه زود آیات کتاب خدا را فراموش کردند که «آنان که خدا و رسول را به عصیان و مخالفت، آزار و اذیت میکنند خدا آنها را در دنیا وآخرت لعن کرده و بر آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.»
این در نیمه سوخته...
این دیوارهای سیاه...
این خانه اندوه گرفته...
راوی کدام حکایتاند؟
راست بگو این مردم، شومی کدام نفرین را به جان و مال خود خریدهاند؟
ای کوچه! حرف بزن.
چرا حرف نمیزنی؟
.
.
.
.
.
این صدای غمبار و این نالههای جانسوز از خانه علی (علیهالسلام) بلند است؟!باورم نیست مگر چه شده است؟
از آن روز برایم بگو! میدانم که برای تو هم سخت است اما از آن روز برایم بگو؛
راست میگویند که یاس را قربانی شومی و بی شرمی دنیا پرستیشان کردند؟!
باز که رویت را میپوشانی و سرت را پایین میاندازی؟…
درون این بغض گرفته که هنوز هوای شکفتن ندارد چه چیزی پنهان است؟
میدانم، آری میدانم که تو هم طاقت نداری که آن واقعهها را به یاد بیاوری. لازم نیست حرفی بزنی همه چیز را در چشمان تو به خوبی میبینم. ....
دیگر لازم نیست چیزی بگویی:
جمعیت از طرف مسجد به سمت خانه علی(علیهالسلام) در حرکت است تا شاید او را نیز مجبور کنند که به خواستههای پلیدشان تن دردهد. سراسر کوچه شلوغ شده و همه در جلوی خانه دختر رسول خدا تجمع کردهاند و روزهایی که او با احترام فراوان به خانه وحی پای میگذاشت را گویی از یاد بردهاند. سکوتی مبهم همه جا را فرا گرفته بود که به ناگاه صدایی از میان جمع به گوش میرسد:
«ای علی، باید از خانه بیرون بیایی و بیعت کنی وگرنه خانه تو را بر تو آتش میزنم!»
درست میشنوم؟! خانه را آتش میزنند؟! علی که به سفارش پیامبر خدا، کتاب خدا را که بر جریدههای خرما و روی کتفهای شتر نوشته شده است را جمع میکند خوب یادش هست که محمد (صلی الله علیه و آله) مدتها پیش او را از این حادثه خبر کرده بود و این که تنها و تنها باید صبر کند.
.
.
.
صبر کند؟
اما چه کسی میتواند پرپر شدن سفیدی و زلالی و پاکی یاس را ببیند و دم بر نیارد جز علی؟!
“خدا لعنت کند قومی را که بیعت کردند و بیعت شکستند.”
اندکی گذشت، دوباره همان صدا به گوش رسید «هیزمها را آتش بزنید» دود همه جا را فرا گرفت و زبانههای آتش وحشیانه خودشان را به اطراف در خانه دختر رسول رساندند و در هم ناچار شروع به سوختن کرد
اما چه میبینم؟
او که انگار فرمان آتش زدن هیزمها آرامش نکرده بود به طرف در خانه میرود. نه صبر کن. سیاهی کدام واقعه را در سر میپرورانی؟
ای کوچه! حرف بزن. چرا حرف نمیزنی؟ این صدای غمبار و این نالههای جانسوز از خانه علی(علیهالسلام) بلند است؟! باورم نیست مگر چه شده است؟ از آن روز برایم بگو! میدانم که برای تو هم سخت است اما از آن روز برایم بگو؛ راست میگویند که یاس را قربانی شومی و بی شرمی دنیا پرستیشان کردند؟!
نه! بایست؛ صبر کن؛ نزن؛ تو را به خدا صبر کن. آخر یاس سفید تحمل ماندن بین در و دیوار را ندارد. ناگاه صدای مهیبی به گوش میرسد. ضربت پای او در را به دیوار میکوبد و فاطمه(علیهاالسلام) بین در و دیوار …
آه! آخر مگر او با شما چه کرده بود؟!
شرمتان باد! کودکی که در بطن او به این دنیا راه پیدا نکرد چه گناهی داشت؟!
گرچه میدانم که امویان و عباسیان سهم محسن او را از آن همه زجر و عذاب و ماتم و غم و غصهی خاندان آل رسول همین امروز پرداختند تا بعدها هم حسن را مسموم کنند و هم حسین (علیهماالسلام) را شهید.
“اینان رنگ سیاه فردایشان را همین امروز بر صفحه تاریخ کشیدند.”
ای کوچه حق داشتی که چیزی نگویی، چشمانت را ببندی و خیلی آهسته حلقه حلقه اشک بریزی. اما صبر کن! باز چه شده؟
باورم نیست مگر بس نبود آن همه رنج؟! درست میبینم.
اینان تازیانه بدست گرفتهاند؟ نه! تو را به خدا اندکی دست نگهدار، نمیدانی که هیچ کودکی تحمل دیدن نشستن ضربههای دردناک تازیانه را بر پیکر مادرش ندارد؟! بگذار بچهها از خانه بیرون بیایند و این فضاحتهای شما را نبینند.
صدای گریه کودکان از چه بلند است؟ چرا اینقدر مویه میکنند؟ چرا همه دور او را گرفتهاند؟ آه آن وسط، او فاطمه نیست که دیگر قامتش خمیده و شمع وجودش قطره قطره میگرید و لحظه لحظه آب میشود؟
یکی به صورت نیلی مادر دست میکشد، یکی پهلوی شکسته او را نوازش میکند و دیگری آرام آرام بر تازیانههای بازوی او میگرید.
او را دیگر یارای ایستادن نیست. ناگهان صدایی رنجور و لرزان. آرام و بریده بریده که دیگر رمقی برایش نمانده به گوش میرسد.
صدا، صدای مبارک خود اوست که دیگر به سختی شنیده میشود:
یا رسول الله ماذا لقینا بعدک؟
ای رسول خدا بعد تو با ما چه کردند؟
خدایا !
ما فقط تو را می خواهیم ، بی هیچ کم و بیش .
بی هیچ کم .چون کمتر از تو هیچ نیست که اقناعمان کند .
بی هیچ بیش .چون ، بیش از تو چیست ؟ هیچ نیست.
تو ما را کفایتی !
که خود فرموده ای : ألیس الله بکاف عبده
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست !؟
.
.
.
.
تقویم، دومین ماه سال ۲۰۱۰ میلادی را
نشان میداد که مجله «نیوساینتیست» (Newscientist) نوشت: «شاید سال ۲۰۱۰
برای چینیها سال ببر باشد، اما به نظر میرسد که از لحاظ علمی، سال ۲۰۱۰
سال ایران خواهد بود.»
این نشریه با اشاره به یافتههای یک گزارش در مورد روند علمی در جهان عنوان
کرد: «تولید علم در ایران، یازده برابر میانگین جهان و سریعتر از هر کشور
دیگری ست.»
استناد نیوساینتیست به گزارش موسسهی کانادایی «ساینس متریکس»
(science-metrix) است که در آن خبر از «تغییر ژئوپولتیکی در تولید علم
جهان» داده شده است. به گزارش این موسسه، رشد علم در خاورمیانه «سریع» و
مقدار آن حدود چهار برابر میانگین جهان است که ایران و ترکیه پیشتاز این
رشد سریع علمی هستند. ساینس متریکس خاورمیانه را منطقهای نامید که که از
این پس باید چشمها به آن دوخته شود.
در خلاصه این گزارش آمده است: «ایران در دو دههی گذشته، زیرساختهای علمی
را به سرعت فراهم آورده و امروز با استفاده از آن به جایگاه فعلی در تولید
علم دنیا رسیده است.»
بنا بر یافتههای گزارش ساینتس متریکس، درصد رشد پیشرفتهای علمی ایران در حوزههای استراتژیک مانند فیزیک و شیمی هستهای بوده است. همچنین، شاخصهای علمی در بهداشت عمومی و حوزههایی همچون روانشناسی، پزشکی اطفال و زنان، بیولوژی و دیگر بخشهای پزشکی نیز رشد کرده است. این گزارش تاکید میکند که در صورت استفادهی مناسب و سازنده از این تولیدات علمی، کیفیت زندگی ایرانیان افزایش پیدا خواهد کرد.
منبع : آفتاب معرفت
هرچه میگویی همان است ما اطاعت میکنیم
جان خود را ما فدایی ولایت میکنیم
هر جهادی چه نظامی چه سیاسی فرق نیست
چشم مولا ما جهاد اقتصادی میکنیم
.
.
.
.
.
.
رزمنده و در صف جهادیم امسال
نابودگر ظلم و فسادیم امسال
از امر امام مسلمین خامنهای
مامور جهاد اقتصادیم امسال
.
.
.
.
.
.
بهر پیروزی ایران عدل و دادی میکنم
از همه فرمایش رهبر اطاعت میکنم
امر کردی رهبرا بر روی چشمان ترم
چشم آقا، من جهاد اقتصادی میکنم
.
.
.
.
جناب گوگل لطف نمودندی و نظرسنجی به راه انداختندی که نام خلیج همیشه فارس را چه بنامیم؟؟؟ ( تو رو خدا اینارو نیگا چه خوش خیالن!!!!)
خلیج فارس OR خلیج العربی
دوستان لطف کنندی به آدرس زیر مراجعه نمودندی و نظر مبارک را مرقوم نمایندی
http://www.persianorarabiangulf.com/index.php
با تشکر
حرص خورندگان پرتلاش در باب فضولیهای جناب گوگل
خرم آن عیدی که آن بانی نور
از کنار کعبه بنماید ظهور
قلبها را مهر هم عهدی زند
از حرم بانگ اناالمهدی زند....
اللهم عجل لولیک الفرج
عید مبارک
مابرگشتیم با یه دنیا ....
با یه دنیا ش.و.ر... یه دنیا ح.ا.ل...یه دنیا ا.م.ی.د...یه دنیا آ.ر.ز.و......
آخرش نفهمیدم حرفای حاجی رو فهمیدم یا نفهمیدم؟؟!!!
آره خودمم می دونم دارم چرت میگم....
واقعا نمدونم چه حکمتی بود هرجا می رفتیم بارون می بارید
به جون خودم بامزه ترینش اروند بود تموم طول مسیر هوا آفتابی بود انقدکه راننده با داد و فریاد بچه ها مجبور شد کولر روشن کنه بعد همچی که رسیدیم راننده ترمز کرد نه ماکه اومدیم پیاده شیم آخ چشمتون روز بد نبینه چنان بارون سختی گرفت بارون که نه از آسمون سیل میباریدوماهم که ول کن منطقه نبودیم رفتیم و حسابی گلی و شلی (بروزن گلی) شدیم ...
نمیدونم خب بارون که رحمت آسمونه پس خوب بود که رحمت خدارو با خودمون همه جا می بردیم
خب پس اگه خوب بود حکمت حذف شدن بعضی از مناطق چی بود؟؟
خدا می دونه وقتی میخواستن طلائیه راهمون ندن چه حالی شدم یاد حرف حاجی افتادم " تا وقتی پا توی منطقه نذاشتی جو نگیردت که امضات کردن"
یعنی خطم زدن ؟؟حالا من بد ، اون 8 تا اتوبوس دیگه چه گناهی داشتن؟؟
خدایا چه کردی باما که خودمونم آخرش نفهمیدیم؟؟
خداروشکر راه طلائیه با التماس و آه و گریه بچه ها باز شد اما چه حیف که منطقه زیر آب بود و فقط 100 متر تونستیم وارد بشیم
خدایا شکرت بازم مرسی تا همینجام منت گذاشتی
ولی حیف از فکه ... حیف ازفتح المبین...حیف از...
اما عجب حالی بود شرحانی ... دمش گرم حاجی سنگ تموم گذاشت هرچی توی مناطق دیگه دویده بودیم توی شرحانی که روز آخر بود ولو شدیم توی خاکا و دو سه ساعتی تلافی کردیم!!
خداکند آنچه دادند،حفظ کنیم
واقعا موندم الان که کشور امنه و جنگی و تهاجم (نظامی) در کار نیست خونواده ها نگرانن بچه های عزیز و نازک نارنجی شون برن کربلای ایران .
آخه این منطقه که خبری نیست فقط یه مشت خاک و پلاک و شاید چند قطره خون و شاید چند تا تیکه استخون...
مگه غیر از اینه ؟؟؟؟
همین ؟؟؟
یعنی همینا یه مشت خاک هرسال این همه جوونو میکشونه اونجا؟؟
نمیدونم فقط می دونم اونی که منو با خودش میبره اینا نیست
یه چیزی داره تمام وجودمو به سمت خودش میکشه
حاجی میگه : فکر نکن خیلیم الکیه ! همین الانش همه شهدا به خط شدن همه عرش به کار افتادن همه دعونامه هارو امام زمان امضا میکنه .
حاجی میگه : تا وقتی پا توی منطقه نذاشتی خیلی جو نگیردت که امضات کردن.
من که نمیفهمم زورم نمیرسه .
نه زور عقلم نه زور دلم ....
اگه واقعا این حرفا درسته پس من واسه چی دارم میرم؟؟؟؟
دوستان، بی زحمت دست به دعا شن من فقط بفهمم حاجی چی میگفت!
آخه یه چیز دیگم گفت منگم کرد: " مال وقفی موندنی میشه خودتو وقف کن."
سفرتو نذر عصر ظهور کن
*
*
*
یا علی